داستان میتواند توجه شنونده را جلب کند و او را به دنیای خود ببرد. هرچه مخاطب بیشتر درگیر داستان شود، احتمال اینکه بیشتر تحتتاثیر قرار بگیرد و دیدگاههای مطرحشده در داستان را بپذیرد بیشتر است و نهایتاً وقتی مخاطبی از دنیای داستان بیرون میآید، تغییر کرده است. نه فقط برای یک یا دو دقیقه، بلکه این تأثیرات ماندگارند. کتاب «قدرت داستانگویی در کسبوکار» هم دقیقاً دست روی همین موضوع گذاشته است و توضیح میدهد که چرا داستانگویی قدرت تغییر نحوه اندیشیدن، احساس کردن و رفتار کردن افراد در کسبوکار را دارد و چگونه میتوانید خودتان از این قدرت استفاده کنید. نویسنده این کتاب میگوید: داستان، همان چیزی است که مشتریان را به هواداران، کارکنان را به مبلغان کسبوکار و مدیران را به رهبران تبدیل میکند و ماهیت و اثر بازاریابی و نگاه ما به خودمان را تغییر می دهد. اینکه این تغییر چطور به وجود می آید، موضوع این کتاب است.
سازمانهای سنتی، که بر پایه بوروکراسی (Bureaucracy) ساخته شدهاند، دیگر قادر به پاسخگویی به نیازهای دنیای امروز نیستند. ساختارهای پیچیده، سلسلهمراتبهای غیرضروری، و قوانین سختگیرانه باعث شدهاند که سازمانها کند و بیروح شوند. در این سیستمها، خلاقیت و انگیزه کارکنان اغلب در سایه کنترل و دستورهای مدیریتی از بین میرود. ما در دورهای زندگی میکنیم که سرعت تغییرات و نیاز به نوآوری بسیار بالاست. سازمانهایی که هنوز به مدلهای قدیمی مدیریت تکیه دارند، نمی توانند در این دنیای پویا رقابت کنند. نویسندگان این کتاب، همل و زانینی تأکید میکنند که هدف از سازماندهی، تسهیل خلاقیت انسانی و ایجاد ارزش است، نه فقط کنترل و مدیریت کارکنان. آنها معتقدند که برای تحول سازمانها، باید از تمرکز صرف بر قوانین و سلسلهمراتب فاصله گرفت و به جای آن، ساختارهایی ایجاد کرد که بر اساس انعطافپذیری، نوآوری و توانمندسازی کارکنان شکل گرفته باشند.
نوآوری بهمعنای ارائهی ایدههای جدید و تبدیل این ایدهها به فناوری، محصول، فرایند، مدلهای کسبوکار و... است. معمولاً این فرایندها هزینههای زیادی بر کسبوکارها تحمیل میکنند. بههمینخاطر ایدهآلترین وضعیت ممکن برای هر کسبوکار، ایجاد نوآوری بدون هزینهی اضافه است. بهویژه آنکه شرکتهای کوچک و مجموعههایی که از لحاظ اقتصادی ضعیف هستند، هنگام نوآوری با چالشها و مشکلات بیشتری دستوپنجه نرم میکنند؛ زیرا تأمین هزینه برای توسعهی نوآوریهای پیشرفته برای آنها دشوارتر از شرکتهای بزرگ است.
نظم یک جادو است، جادویی بزرگ. با جادوی نظم می توانید کیفیت کار و زندگی خود را بهبود ببخشید. ماری کاندو در کتاب (جادوی نظم) از راز نظم بخشی واقعی به امور زندگی در خانه و محل کار، پرده بر می دارد. او به شما می آموزد که چگونه برای همیشه یک مکان مرتب و منظم داشته باشید و بدون اینکه هر روز و هر هفته خود را خسته و فرسوده کنید، به کارهایتان برسید. ژاپنی ها بر این باورند که خلوت کردن محیط زندگی و منظم کردن خانه، درهای خوش شانسی را روی آدم باز می کند. شما با کمک این کتاب، راه های موثری برای نظم دادن به خانه و محل کارتان یاد می گیرید.
تفکر استراتژیک مهارتی ذهنی است که اگر آن را ارتقا دهیم، تأثیرات اساسی در نتایج کلیدی عملکردمان خواهد گذاشت. موفقیت هر سیستم اجتماعی در هر سطحی به ظرفیت تفکر استراتژیک اعضای آن سیستم وابسته است. این عقیده که تفکر استراتژیک تنها برای مدیران سازمانهای تجاری کاربرد دارد کاملا غلط است؛ انسانهای عادی در تمام زمینههای زندگی شخصیشان میتوانند از آن بهره برده و تصمیمات و انتخابات هوشمندانهای داشته باشند.
در بسیاری از سازمانها کارهای مختلفی که انجام میشود را استراتژی مینامند و یا استراتژی را محدود به تعیین چشمانداز و اهداف میدانند بدون این که به پشتوانههای لازم برای اجرای استراتژی فکر کنند. کتاب «بازی برد» دربارهی استراتژی است و مدیرعامل یک شرکت بزرگ به همراه رئیس یک دانشکدهی کسبوکار آن را نوشتهاند. نویسندگان این کتاب میگویند:"بسیاری از سازمانها در تقلای تعریفی از استراتژی و چگونگی خلق استراتژی اثربخشاند؛ هیچ تعریف منحصربهفرد، واضح و فراگیری از استراتژی یا اجماع دربارهی چگونگی خلق استراتژی وجود ندارد. در حقیقت، استراتژی دربارهی انتخابهای مشخص برای دستیابی به پیروزی در فضای بازار است."
بخش زیادی از زندگی اغلب ما در محیط کار و در ارتباط با همکاران مان میگذرد و کیفیت این وقتها و رابطهها، بر کل زندگی و حال ما تأثیری انکارناپذیر دارد. طبیعی است که در چنین محیطهایی، خواهناخواه تنشها و اختلافنظرهایی وجود خواهد داشت، بنابراین، طرز برخورد و تحلیل رفتارها اهمیت پیدا میکند. مثلاً گاهی افراد برای جلوگیری از بروز تنش، ملاحظهکاری میکنند، اما این کار باعث میشود اثربخشی و تعامل میان اعضای یک گروه کم شود. در این شرایط، مدیر یا رئیس هر مجموعه، در شکلدهی و هدایت این رابطهها و فرهنگسازی بین اعضای گروه نقشی محوری دارد.
تله تولید هنگامی پدید میآید که سازمانها بهجای آنکه اغلب بر روی ارزش واقعی ویژگیها تمرکز کنند، روی این دیدگاه متمرکز میشوند که تا میتوانند ویژگیهای بیشتری توسعه دهند و به بازار عرضه کنند. تله تولید برای شرکتها موقعیتی هولناک است، چون حواسشان را از کار اصلیشان پرت میکند. تمام افراد شرکت آنچنان بر روی ارائه هرچه بیشتر نرمافزار به بازار تمرکز می کنند که از توجه به آنچه اهمیت دارد غافل میشوند: ایجاد ارزش برای مشتریان، دستیابی به اهداف کسبوکار و نوآوری در برابر رقبا. هنگامیکه از توجه به آنچه اهمیت دارد غافل میشویم، هنگامیکه فراموش میکنیم که ارزش به چه معناست، محصولاتی که تولید میکنیم شکست میخورند. نجات محصول از تلۀ تولید، کتابی برای افراد در حوزه محصول است: برای دانشجوی سال آخری که میخواهد مدیر محصول شود اما درک کاملی از چشمانداز این کار ندارد؛ برای مدیر محصول تازهکاری که در مخمصه گیر افتاده و به دنبال رهنمود و راهنمایی است؛ برای مدیر محصولی که بهتازگی به ِسمت قائممقامی شرکت منصوب شده و برای راه اندازی سازمان خود به کتابی راهنما نیاز دارد تا مقیاس سازمانش بتواند بهطور موفقیتآمیز افزایش یابد. این کتاب، برای رهبران سازمانهای بزرگی است که به دنبال کسب مزیت رقابتیاند.
فرقی نمیکند که شما چه موقعیتی داشته باشید، احساسات در کار شما، نقش مهمی دارند. البته احساسات در کار برای بعضی مشاغل مثل مدیران پروژه مهمتر است و نقش مستقیمی در موفقیت آنها دارد. اگر میخواهید از سایر مدیران پروژه متفاوت و متمایز باشید، مدرک مدیریت پروژه به تنهایی نمیتواند نشاندهنده توانمندی و تمایز شما باشد بلکه آشنایی با هوش هیجانی هم میتواند روش متمایزکننده دیگری باشد. مدیر پروژهای که بتواند عواطف همتیمیهای خود را درک کند و در شرایط دشوار آنها را تشویق کند یا واکنش مناسبی نشان دهد میتواند پروژههای موفق بیشتری در کارنامه حرفهای خود داشته باشد.
کتاب «هوش هیجانی برای مدیران پروژه» به شما یاد میدهد که هوش هیجانی چیست، چطور احساسات خود را کنترل کنید، چطور با افراد مختلف ارتباط موثر برقرار کنید، روشهای مدیریت روابط در پروژه چیست، چطور تعارض و ناسازگاری افراد درگیر پروژه را حل کنید، چطور از هوش هیجانی در پروژههای بزرگ و پیچیده استفاده کنید و…